صحبت هایی از آرتو (1)
- تئاتر شقاوت
تئاتر روح را به هذیان میخواند تا انرژی و نیروهای خفته را به شوق و شوریدهگی وادارد، و سرانجام میتوان به این نتیجه رسید که از نظر انسانیت، عمل تئاتر همانند طاعون نیک و خیرخواهانه است، زیرا انسان را وامیدارد که خود را آنگونه که هست بنگرد، پس نقابها را از چهره برمیگیرد و دروغ و پستی و ریاکاری را بر ملا میسازد، پس سکون و سکوت خفقانآور ماده را که در تمام حواس نفوذ میکند به حرکت و جنبش وامیدارد و مردمان را از قدرت پنهان و نیروی خفتهی خود آگاه میسازد و آنان را برمیانگیزاند تا در مقابل سرنوشت کنشی قهرمانانه و والا پیش گیرند، که بدون این آگاهی هرگز بدان قادر نخواهند بود.
از دید آرتو تئاتر يك روايت جادوييست كه بازيگر و تماشاگر را به يك ميزان در جريان وقايع شوكبرانگيز قرار ميدهد. زيبايي و وحشتزايي، به شكل غيرقابل انكاري در اين واقعه به يكديگر نزديك ميشوند.
خشونت مورد نظر او ربطي به ساديسم يا خونخواري به معناي رايجاش ندارد، لااقل نه تماما. او به هيچوجه خشونتطلبي را توجيه نميكند. كلمهي خشونت را ميبايست در يك حوزهي گسترده در نظر بگيريم، نه در معناي بيرحميهاي روزمره. خشونت پيش از هر چيز نوعي رهبري مقتدرانه است، نوعي تندادن به ضرورت و نه خشونت ناخودآگاه. منظور او از خشونت نوعي طمع به زندهگيست. خوبي و خير آرزوي ماست و به همين نتيجه يك تصميم به اجرا در آمده، اما اين شر است كه دوام پيدا ميكند.
شكستن زبان براي دستيابي به زندهگي، به زعم آرتو اين است معني تئاتر! گستردهساختن مرزهاي آنکه بدان واقعيت ميگوييم تا بينهايت. اگر به معناي تئاتر باور داشته باشيم، ميتوانيم بدون هراس بدان چيزي دست يابيم كه هنوز اتفاق نيفتاده و باعث وقوع آن بشويم.
در جهانبینی آرتو وقتي مای نمایشگر و ذهن مخاطب ما، فقط با تصاوير درگير باشد و تصاوير پشتسرهم بيايد، در اين حالت تشكيل يك روايت را خواهد داد.
آرتو: من شكلي از تئاتر را پيشنهاد ميكنم كه در آن تصاوير پرقدرت و بدني، تماشاگر را كه در طوفاني از قدرتهاي ماوراءانساني محصور است، هيپنوتيزم كند. تئاتري كه با استفاده از روانشناسي، دنياي عجايب را نشان دهد. تئاتري كه همچون رقص دراويش، در ما حالت خلسه ايجاد كند و با هدف قرار دادن ارگانيسمهاي مشخص انساني، تاثيري مانند موسيقي رواندرمان برخي قومها كه ما آنرا با علاقهي تمام گوش ميدهيم، ولي خود قادر به خلق آن نيستيم، بر ما بگذارد.
اين بدين معنيست كه به جاي تكيهي مداوم بر متوني كه مطلق و مقدس شمرده ميشوند، بايد بر انقياد تئاتر از متن نقطهي پايان نهاد و انديشهي يافتن نوعي زبان يگانه را كه آميزهاي از ژست و تفكر است، احيا كرد. اين زبان را نميتوان جز به وسيلهي امكاناتاش براي بيان پويا در فضا تعريف كرد و البته در تقابل با امكانات بياني گفتار! اما آنچه كه هنوز تئاتر ميتواند از گفتار بگيرد، امكاناتاش براي فراتر رفتن از كلمات، براي گسترش فضاست، براي عمل مواج و دور شونده است كه از حساسيت شكل ميگيرد. اكنون زمان آهنگ كلمات است، زمان تلفظ ويژهي واژهگان. در اين صورت خيلي چيزها- علاوه بر جنبهي شنيداري زبان- مطرح ميشود؛ زبان ديداري اشيا، حركات، وضعيتها و اداها. اما به شرطي كه معناي آنها، ظاهر آنها، و تركيبات آنها به نقطهاي برسند كه تبديل به نشانهها گردند و از اين نشانهها نوعي الفبا بسازند. هنگامي كه تئاتر به اين زبان پي برد، به اين زبان فضايي، زبان اصوات، فريادها، نورها و نامآواها، بايد با كمك شخصيتها و اشيا، آنرا در قالب نشانههاي تصويري تمامعيار بريزد و از نمادگرايي و پيوندهاي آنها در ارتباط با همهي ابزارها و در همهي سطوح استفاده كند.
در اين نوع از بيان نمايشي، تنها استفادهاي كه از كلام ميتواند انجام گيرد، همانا استفاده از آن در محدودهاي خارج از محدودهي زبان و بيان و همچنين فراتر از آن است. اين ابزار جديد ميتواند زبان قابل رويت اشياء باشد، يا حركت، تنها به شرطي كه معنا و هماوردي اين عناصر تا حدي گسترش يابد كه مانند يك فرهنگنامهي لغت قابل رجوع باشد و به شكل طبقهبنديشده و با ترتيبگذاري الفباي خاص خود را بيابد.
عمل و عكسالعمل و البته پس از اينكه تئاتر اين زبان را در چارچوب مكاني، از طريق صداها و فريادها، توسط نور و نجواهاي شعرگونه شناسايي كند، ميبايست آنها را با تكيه بر مشخصات و معناي سمبليكاشان طبقهبندي كند و به خطي بدل سازد كه قابل عموميت بخشيدن است. اينهمه بدين معنيست كه تئاتر از طريق دوري گزيدن از پرداختن به جنبههاي روانشناسانه و انسانگرا به متافيزيك در گفتار و بيان دست يابد.
پيششرط اينهمه اما اين است كه بتوانيم ايدههايي را به كار گيريم كه ماهيتا محدودشدني نيستند. ايدههايي كه ناآشنا به نظر ميرسند. اين طرحها كه با خلق شدن و آشفتهگي مرتبطاند، داراي طبيعتي فضايي هستند. در عين حال به نوعي نزديكي ميان انسان، جامعه، طبيعت و شي را دامن ميزنند.
با اينهمه هدف ما به روي صحنهبردن ايدههاي متافيزيكي به طور مستقيم نيست، بلكه نوعي هوا رساني و فضاسازي در اطراف آن است. طنز در هرج و مرج خود و همچنين شعر با نمادگرايي و تصويرسازياش بيواسطهترين اشكال انتقال اين ايده هستند كه به ايجاد يك زبان منتهي ميشود. اين زبان ميبايست از تمام ابزار ممكن با هدف تاثيرگذاري بر حس و برانگيختن حساسيت بهره گيرد. اين زبان از شاخههاي ديگر هنري مانند موسيقي، حركت، رقص، پانتوميم و... به عنوان يك مجموعهي در همتنيده براي غنيتر كردن و در جهت تكميل خود استفاده ميكند.
اين زبان مشخص و عيني، از طريق استفاده از حسهاي بياني شرقي و دور شدن از فرمهاي بياني غربي، كلمات را به فرمولهاي جادويي بدل ميسازد. كاربرد صدا را گسترش ميدهد و از خصوصيات و امكانات تغييرات صدا استفاده ميكند، ريتمهاي سريع به كار ميگيرد، حس را و حساسيت را در جاهايي تحريك ميكند، در جايي متوقف ميسازد يا دوباره به كار ميگيرد. اين زبان كه به نوعي تحرك شاعرانه امكان بروز ميدهد به دليل خصلت متغيرش و زير و بمهاياش بر شاعرانهگي كلمه چيره ميگردد و حسها را به سوي يك روانگرايي عميقتر سوق ميدهد؛ تعمقي كه از پس حركات و اشارات بروز ميكند.
اين جذابيت شاعرانه، اين جادوي بيواسطه اگر نتواند روح را به طور فيزيكي به سوي چيزي ببرد، به عبارت ديگر اگر تئاتر حقيقي نتواند حس ما را متوجه خلقتي كند كه تنها يك جنبهي آنرا ميشناسيم و بدان انديشيدهايم و اگر آن جوانب ديگر را كه بدان كمتر انديدشيدهايم و يا زوايايي كه كمتر بدان توجه داشتهايم را با ما در ميان نگذارد، بسيار بياهميت خواهد شد.
در اينجا مهم نيست كه اين جنبه يا جوانب، زاويه يا زواياي ديگر توسط روح يا عقل قابل تسخيرند يا نه؛ تنها كافيست آنرا تقليل دهيم. آنگاه هم معناياش را از دست ميدهد و هم اهميتاش را. آنچه اهميت دارد اين است كه آيا تقويت اين حس و حساسيتها به توانايي درك ما تعمق ميبخشد يا نه. اين است معنا و مضمون جادويي به نام تئاتر!
هدف اصلي اين است كه به تئاتر كاربردي مشخص بدهيم و آنرا به معنايي نزديك كنيم كه ميبايست داشته باشد، همانگونه كه جريان خون در رگها دارد و يا درهمريختهگي ظاهري تصاوير رويايي در مغز انسان!
تئاتر تنها زماني به خودش و دنياي تخيلياش نزديك ميشود كه بتواند به تماشاگر روياهايي منطبق بر واقعيت عرضه كند كه در آنها با خشونتگرايي و وحشيگري دروني خود، اميال افسارگسيختهي جنسياش و همچنين حس آرمانگراياش به زندهگي و پديدهها و يا حتا ميل پنهاناش به آدمخواري امكان بروز بدهد.
به عبارت ديگر تئاتر ميبايست به هر وسيلهي ممكن، نه تنها جوانب عيني زندهگي بيروني، بلكه و همراه با آن جهان دروني انسان را در بعد متافيزيكي آن به زير علامت سوال ببرد. تنها در اين صورت است كه تئاتر ميتواند از حق تخيل دفاع كند. در صورتي كه به يك تخريب آنارشيستي در فرم و نوع اجرا دست نزنيم، نه طنز به ما كمكي خواهد كرد، نه تخيل و نه قدرت تصور. تئاتر با توسل به شيوههاي اجرايي پيشين و از پيشتعيينشده توانايي به زير علامت سوال بردن انسان و تصورش از واقعيت و رد پاي تخيلاش را در عرصهي واقعيت نخواهد داشت.
نگاه كردن به تئاتر به عنوان يك ابزار روانشناسانه و اخلاقي دست دوم محدود كردن گسترهي روياهاي انساني و معناي تئاتر خواهد بود. اگر تئاتر همچون رويا خونين است يا غير انساني، تنها بدين دليل است كه ميخواهد فراتر برود و يك نبرد ابدي را به ما يادآورد شود كه در آن زندهگي از هر نظر كوبيده ميشود و هر چه ما خلق ميكنيم، بر ضد خود ما بر خواهد خواست. تنها از اين طريق است كه در معناي واقعي اساطير، ريشهها، علل پيدايش و اساس آن تعمق خواهيم كرد.
ما علاوه بر نياز تئاتري كه خودش را در چشمههاي شور جاوداني غرق كند و شعري لذتبخش كه در دسترس حتا پنهانترين و غافلترين بخشهاي جامعه نيز باشد، شعري كه با بازگشت به اسطورههاي اوليه قابل درك است، به ميزانسن نياز داريم، نه به متن، تا اين كشمكشهاي كهنه را مجسم كنيم و بالاتر از آن، آنها را ملموس كنيم؛ يعني اين مضمونها مستقيما به تئاتر درآيند و در حركتها، حالتها، اداها، قبل از آنكه در كلمات جاري شوند، شكل مادي به خود بگيرند. بنابراين ما خرافهي متن و استبداد نويسنده را از تئاتر دور خواهيم كرد. بنابراين دوباره به نمايش مردمي عهد باستان برخواهيم گشت، كه مستقيما از طريق ذهن و بدون از شكل انداختن زبان و محدوديتهاي بيان، احساس و تجربه ميشد. ما قصد داريم كه قبل از هر چيزي تئاتر را بر منظر بنا كنيم و معناي نويني از فضا را كه در تمام سطوح ممكن و در تمام زواياي حجم از نظر عمق و ارتفاع قابل استفاده است وارد منظر ميكنيم و به اين معنا انديشهي خاصي از زمان اضافه خواهد شد تا به انديشهي خاصي از حركت برسيم. در زماني مفروض به بيشترين تعداد حركت ممكن، بيشترين تعداد ممكن تصاوير فيزيكي و معناهاي وابسته به آن، حركتها را خواهيم افزود. تصويرها و حركتها فقط براي لذت ظاهري چشم و گوش به كار گرفته نميشوند، بلكه براي چشم و گوش مخفيتر و غنيتر روح نيز كاربرد دارند. بنابراين فضاي تئاتري نه تنها در ابعاد و حجم، بلكه به قول معروف، در نهتوهاي خود به كار گرفته ميشود.