تحلیل کوتاهی بر رمولوس کبیر
تحلیل کوتاهی بر رمولوس کبیر:
قبل از هر چیز نمایشنامه رمولوس کبیر یک نمایشنامه شخصیت محور است و پیرنگ این نمایشنامه بر مبنای شخصیت رمولوس شکل می گیرد و تمام وجوه او در خدمت پیش بردن داستان نمایشنامه است به همین خاطر تحلیل شخصیت رمولوس را تا حدی می توان تحلیل کل اثر دانست..
بی اطلاعی پادشاه از وقایع و رویدادها در صحنه های نخستین نمایشنامه محور اصلی قرار می گیرد و داستان و وقایع کمیک می نمایند که البته این کمدی را باید نوعی کمدی خلاقه و فریبنده دانست و همین وجه کمدی آن سهم بالایی در ایجاد ارتباط با مخاطب دارد..
در ابتدای نمایشنامه رمولوس امپراطوری بی کفایت معرفی میشود که به هیچ عنوان درباره امور کشور داری تدبیر و انذیشه ای ندارد و و برای مقابله با حمله ژرمن ها نقشه ای طرح نمی کند حتی زحمت فکر کردن در این باره را هم به خود نمی دهد.با وجود این همه بی لیاقتی ما درباریانی بی نهایت وفادار را در اطراف این امپراطور مشاهده می کنیم.نمونه بارزش وزیر داخله است که با خزانه خالی دولت فرار می کند تا ورشکستگی اقتصادی دولت را گردن بگیرد یا دو پیشخدمتش آشیلس و پیراموس را می توان مثال زد که به چیزی جز انجام صحیح و درست کارهایی که به آنها محول شده نمی اندیشند.برای آنها درست یا غلط بودن کار درست نیست مهم آن است که درست و طبق قوانین انجام گیرد.آنها تا آخرین لحظات هم به رمولوس کبیر وفادار می مانند و تنها با رضایت اوست که به پیشنهاد کاری تاجر شلوار فروش در زمان سقوط رم و در حالی که همه رمولوس را تنها گذاشته اند پاسخ مثبت می دهند.
در رمولوس کبیر تلاش نویسنده بر این بوده که در یک بستر کمدی عمیق ترین مفاهیم فلسفی و انسانی را مطرح کند و ما شاهد طرح اجرای عدالت در بستر یک کمدی هستیم.در ابتدا مخاطب با توجه به رفتار و عملکرد امپراطور به این نتیجه می رسد که این نمایشنامه صرفا برای خندیدن نوشته شده است اما این فقط ظاهر قضیه است و چیز دیگری مد نظر نویسنده است و هدف اصلی نویسنده به فکر فرو بردن مخاطب است..
این نمایشنامه همزمان که در سیر داستانی خود پیش می رود خنده را نیز برای مخاطب به ارمغان می آورد ولی باید توجه داشت که مفهوم اصلی و فلسفی خود یعنی اجرای عدالت را به شکل ماهرانه ای در خود جای داده است.
رمولوس در مقام امپراطور نه تنها علاقه ای به جایگاه خویش ندارد بلکه تصمیم به نابودی رم می گیرد.تصمیمی که در تضاد با جایگاه و وظایف یک امپراطور است و نکته کلیدی این تصمیم را می توان در دیالوگ های وی با دختر و همسرش جست و جو کرد.
رمولوس در طول دوران زمامداریش هیچ گاه از کاخ خود بیرون نمی رود اما ظاهرا با بینشی ژرف همه وقایع را زیر نظر دارد.در این رابطه در جایی از نمایشنامه ابراز می کند که:(لازم نیست از قصرم بیرون بروم چون می توان همه چیز را تجسم کرد.)
شخصیتی که در این نمایشنامه بسیار نزدیک به شخصیت رمولوس است کسی نیست جز شخص شخیص ادواکر.ایشان نظرات و عقایدی بسیار نزدیک به رمولوس دارد.همانند او از شرایط و حکومت خود ناراظی است و علاقه بسیار شدیدی به پرورش مرغ و خروس دارد اما خرد و بینشش از رمولوس فراتر نمی رود و ما می بینیم در جایی که ادواکر عجولانه تصمیم به قتل برادر زادهاش می گیرد چگونه رمولوس عواقب این تصمیم را تشریح و وی را از این کار باز می دارد.دیالوگ زیبایی در اینجا نیز دارد که شایسته می دانیم آنرا در این تحلیل ذکر کنیم:(مردم همیشه بدنبال قهرمان پروری هستند تو نمی توانی عقایدشون رو عوض کنی.)
و کلام آخر اینکه این نمایشنامه به دلیل دارا بودن موضوعات ازلی ابدی و جهانشمول بودنش می توان آنرا با هر حکومت و جامعه ای تعمیم داد و با توجه به قدرت تطابق پذیری بالایش می توان آنرا نمایشنامه ای درخور اجرا دانست...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 17:34 توسط مهرداد زینت فر
|