Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4

 

به نام خدايي كه در اين نزديكي است

هملت را با هم ديديم حرف هايي كه ماند و شما گفتيد و ما نگفتيم

خيلي از برداشت هايي كه بايد مي شد شما گفتيد درحاليكه در خيلي از اين نظرات با هم وجه اشتراك داشتيم اما من به چند مورد از نكات اشاره مي كنم:

نكته اي كه توجه من را به آن جذب كرد اين بود كه فضاي نمايش هملت به زمان حال نزديك شده بود، از نوع لباس ها گرفته تا رسم و رسومات و گويش درباري كه دمكرات تر شده .مثلا در طول دهه ي 70 ميلادي

فضاي اجراي نمايش شبيه تله تئاترهاي تلويزيوني بود ،پيش زمينه ي خاكستري – دودي يك فضاي نامفهوم و نامعلوم را از مكان و زمان وقوع اتفاق ايجاد كرده بود كه دقيقا شبيه پيش زمينه اي كه در نقاشي « موناليزاي داوينچي » بوده است . اين نامعلوم بودن مكان و زمان دقيقا متناسب با تم اصلي نمايش كه ترديد و خيانت است هماهنگي دارد .

يقه ي بسته  و سفيد هملت به وي حالت قداست و پاكي بخشيده  كه در هر نمايشي از هملت و هر نگارشي از نمايشنامه ي هملت مي توان اين قداست را با نمادهاي ديگر دريافت.

ايستادن هملت در وسط صحنه با اينكه حاضرين كاملا عادي و رسمي برخورد مي كنند نمايشگر ترديد حاكم بر شخصيت هملت است . در همين حال مي بينيم كه در تفسير وقايع پيش آمده همراه با گريستن ، ترديد، شكايت و گاهي هم قانع كردن خود اين شك و دوگانگي را به نمايش در مي آورد .

يكي ديگر از جنبه هاي نمايشي براي نشان دادن شخصيت صلح جوي هملت انتخاب دوست سياه پوست براي شاهزاده ي دانمارك است .

در جايي كه هملت با روح پدرش ملاقات مي كند دوباره يك فضاي نامعلوم و نامفهوم پديد مي آيد كه گويي هم از بعد زمان و هم از بعد مكان خارج شده است .پدرش با نوعي قدرتي كه هميشه پادشاهي مي كند ولي از خيانتي كه در حق او شده زجر مي كشد و دردموضوع خيانت را براي هملت تعريف مي كند.

ميميك صورت هملت در مواجه شدن با حقيقت :

بازيگر نقش هملت خواهان شنيدن حقيقت ولي سرشار از زجر ، تعجب و شوقي كه از دانستن حقيقت است ،  به همراه دارد.

در صحنه اي كه نامه ي افيليا به مادر و عموي هملت نشان داده مي شود ، وقتي هملت وارد صحنه مي شود با ظاهري پريشان ،لباس هايي نامرتب ، موهاي آشفته ، كتاب خواندن بيهوده و پرخاشگري در رفتار و سخن ،همگي گوياي پريشاني در ديدن روح پدر است ،برهنگي پا ، نوع نشستن ،قوز كردن و برق چشم ها همگي حاكي از اين قضيه است .

يكي ديگر از نكته ها اين است كه بازيگراني كه حقيقت را از لابه لاي بازيگري و نمايش براي هملت اجرا مي كنند نوعي لذت از دانستن حقيقت به هملت دست مي دهد كه سرانجام به اشك شوق ختم مي شود .

در طول اين نمايش صادقترين افراد افيليا است كه حتي در زمان اجراي نمايش براي عمو و مادر هملت او در آغوش افيليا آرام مي گيرد و نگاه به عمو و مادرش دارد نگاهي كه خواهان يك ري اكشن است .

بازي در بازي ،شوكه شدن عموي هملت از روي بازي كه به طور ناگهان حقيقت ذاتي خودش را به تصوير مي كشد .عكس العمل جدي تري دارد و در زماني كه در خلوت خود به كنجي مي رود و پشيماني اش را در صحنه اي به تصوير مي كشد كه نورپردازي و فضاي صحنه محدود شده و فضايي زندان وار را برايش تداعي مي كند .